هنگامی که بازیگران ظاهر میشوند، ریتم صدای بلند انگشت را میشنوید، و به دنبال آن حراجهای سریع و گستاخی بادیهای چوبی و برنجی به گوش میرسد. هر تلنگر، تکان دادن مچ و گام متهورانه، بیانگر جسارت، تکبر، تهدید و درگیری است. به داستان وست ساید خوش آمدید، جایی که جنبش داستان را روایت می کند.
رقص روایت را پیش می برد
این کارگردان رقص به عنوان یک متخصص تئاتر آمریکایی در آثار جروم رابینز، شاگردش باب فوسه، و دیگر رقصنده-دراماتیست ها که تأثیر قدرتمند رقص را بر تماشاگر درک کرده بودند، ظاهر شد.در داستان وست ساید، رابینز سنت های تئاتر موزیکال را زیر پا گذاشت تا دنیای بی زرق و برق باندهای شهری را با تمام جاذبه های داستان های کلاسیک در مورد طبقه ممتاز به تصویر بکشد. رومئو و ژولیت شکسپیر الهام بخش تراژدی تونی و ماریا است. با این حال، رابینز قراردادهای ساده توپ لباس و مبارزه با شمشیر را به کار گرفت و آنها را به غوغای باشکوهی از انفجارهای رقص جاز و باله تبدیل کرد تا توجه را جلب کند، اضطراب را افزایش دهد و قلب ها را بشکند. یک شانه بلند شده، یک بازوی بیرون زده، یا یک پای کوبنده قصد و عمل تلگراف و همچنین هر غزل یا خطی در داستان وست ساید. طراحی رقص دلیلی کلیدی است که انحراف درخشان از موزیکال های معمولی برادوی پایدار است و در همه جا از صحنه های دبیرستان گرفته تا فلش موب های میدان تایمز می آید.
سبک برابر با ماده
مشاهده شدید رابینز و تسلط او بر باله، سبک هر جهش و ژست را در داستان وست ساید نشان می دهد.باندهای خیابانی و جنگ باندها - واقعیتی کاملاً فعلی در شهر نیویورک در زمانی که سازندگان سریال آن را تصور می کردند - خشن، کنایه آمیز، خام، خشونت آمیز، و دارای یک فحاشی متمایز بودند. «محلیهای» محروم فقیر، و حتی مهاجران تازهکار تازهتر، با فرهنگی که طبقات اقتصادی نجیبتر را که آنها را طرد میکردند، رد میکردند. هر حرکت در داستان وست ساید این واقعیت را منعکس می کرد.
باله به رقص فضل بخشید. جاز و نبوغ به آن شخصیت داد. رابینز از حرکات بزرگ و کل بدن، ژستهای سریع و ناگهانی، جهشهای طولانی که از آسفالت ترک خورده منفجر میشد، تاکید بر آهنگهای ضعیف موسیقی برای به تصویر کشیدن انرژی مردانه جوان، تهاجمی و فرار در جتها و کوسهها استفاده کرد. او شخصیت زن را با کنشهای شیطنتآمیزتر و وسوسهانگیزتر شکل داد: دامنهای تابدار، پا زدن فلامنکو، گامهای بالهای برای انتقال عاشقانه، و بازوها و سینهها برای آشکار کردن قلب. سبک داستان وست ساید بر پویایی آتشین، استاکاتوی جنگ طلبانه، سنکوپاسیون، اکستنشن های اغراق آمیز - به ویژه بلند کردن پاهای بلند - و حرکات غنایی عاشقان و افراد داغدار متکی است.رابینز آنقدر در ترکیب باله و جاز موفق بود که رقص های سمفونیک او که برای باله شهر نیویورک تقریباً کلمه به کلمه از رقص WSS اقتباس شده بود، جزء اصلی کارنامه این شرکت است.
راه رفتن به درون شخصیت
توجه کنید که شخصیت های نمایش چند وقت یکبار راه رفتن را شروع می کنند. این پیادهرویها - هولانگیز، تلنگر، پنهانکاری - حال و هوا و صحنه را تثبیت میکنند و به سرعت به رقصی تبدیل میشوند که روایت را به پیش میبرد. رابینز یک مدیر کار سختگیر و طاقت فرسا بود. او به رقصندگانش، که همگی متخصصان بسیار آموزش دیده در هنرهای کلاسیک بودند، تشویق کرد که مانند کلاههای جوان سخت قدم بزنند یا روی صحنه قدم بگذارند و وارد رقص شوند. او هر رقص را بیپایان تمرین و مرور میکرد، زمانی که نمایش برادوی به فیلمی برنده جایزه تبدیل شد، آنقدر از بودجه فراتر رفت که او از فیلم اخراج شد. (حکایتی فاشکننده نشان میدهد که چگونه رقصندگان تاول زده و کبود شده، زانوبندهای خود را بیرون دفتر رابینز سوزاندند، پس از اینکه او در نهایت دریافت Cool را برای فیلم تایید کرد.)
فرد دیالوگ لبه می رقصد و برای گفتن داستان کنار می رود. در حالی که مامبو در باشگاه بدنسازی به سمت چا-چا می چرخد، سکانس رقص سرنوشت ساز سرنوشت تونی و ماریا را بسیار محکم تر از زاری ژولیت در هم می آمیزد: "تنها عشق من از تنها نفرت من سرچشمه گرفت! خیلی زود ناشناخته دیده شده، و خیلی دیر شناخته شده است! "همیشه توانسته است کول دینامیت بسته بندی شده ای است، زیرا جت ها به یکدیگر هشدار می دهند که خشم و خصومت را مهار کنند که منجر به خونریزی می شود و به یک دشمنی باستانی ادامه می دهد. کاپولت ها و مونتاگ ها چیزی روی جت ها و کوسه ها ندارند، و امیدها و رویاهای قابل ربط این افراد سرگردان قرن بیستمی با زوایای تند و انقباض بدن ها روی صحنه بی کلام بیان می شود.
دنیای وحشی و روشن
فقط رقص ها را تماشا کنید و داستان را «بخوانید». سکانس آغازین - اصلا دیالوگ واقعی وجود ندارد - شرایط فرهنگی را تنظیم می کند که واقعیت روزمره دو باند با یک دشمنی خونی است که منطق را به چالش می کشد اما یک دوره را در بر می گیرد.در آمریکا، حرکت متقابل و سکسی بین مردان و زنان پورتوریکویی، دنیای خصمانه ای را که در آن قرار دارند، دنیای غیرقابل سکونتی که از آن آمده اند و اغواگری های قدرتمندی که آنها را به طور عاشقانه و غم انگیز در طول داستان با هم متحد می کند، به سخره می گیرد. رقص در ورزشگاه یک خشونت کنترل شده است، یک ایستادگی برای غوغا قاتل به دنبال. وقتی رقص آزاردهنده تر و شدیدتر می شود، تنش بیشتر می شود - سکانس تجاوز به عنف در سال 1957 برای تماشاگران تکان دهنده بود و امروزه نیز به وفور قابل تشخیص است. در داستان وست ساید هیچ قدم هدر رفته و هیچ کلمه هدر رفته ای وجود ندارد. طراحی رقص را بردارید، و شما یک مفهوم، یک ایده دارید، اما هرگز ماجراجویی فراموش نشدنی از گوشت و خونی که ساعتها را روی صحنه میچرخاند و میترکند - و نسلهای تماشاگران تئاتر را در رقص بیامانش غرق میکند.